در جستوجوی خوشبختی

من حرف خودمو می زنم

در جستوجوی خوشبختی

من حرف خودمو می زنم

آب زندگی - صادق هدایت

احمدک بیک نگاه یکدل نه، صد دل عاشق دختر چوپان شد و از او پرسید : 

-اینجا  کجاست ؟

دختر جواب  داد :«اینجا کشور همیشه باهاره »  

 -من بسراغ آب زندگی آمده ام چشمه اش کجاس؟  

دختر  خندید  و جواب  داد : همه آبها آب زندگیس، این آب چشمه مخصوصی نداره

 احمد  بفکر  فرو  رفت و گفت  :

حس  می  کنم  ….مثه چیزی که عوض شدم . همه چیز اینجا مثل اینکه در عالم خوابه…  چیزاییکه بچشم می بینم هیشوقت نمیتونستم باور بکنم .

  دختر پرسید: مگه از  کجا  اومدی ؟

احمدک سرگذشت خودش را از سیر تا پیاز نقل کرد و گفت که آمده تا آب زندگی واسه پدر و  

برادرهایش ببرد .  

دختر دلش به حال او سوخت و گفت:اینجا آب زندگی چشمه مخصوصی نداره  

 فقط در کشور کرها و کورها این لقبو به آب اینجا دادن، اما اگه برادرات حس آزادی ندارن بیخود وخت خودتو تلف نکن، چون آب زندگی بدردشون نمیخوره . 

احمدک  جواب  داد : از حرفهای شما که چیز زیادی سرم نمیشه . ا 

شاید هم که اشتباه کرده باشم .    

  آب زندگی  - صادق هدایت  


برگرفته از وبلاگ: باده شبگیر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد