شعر حافظ:
ما سرخوشان مست دل از دست دادهایم
همراز عشق و همنفس جام بادهایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند
تا کار خود، ز ابروی جانان گشادهایم
ای گل تو دوش، داغ صبوحی کشیدهای
ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم **
پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد
گو باده صاف کن که به عذر، ایستادهایم **
کار از تو می رود، مددی ای دلیل راه
کانصاف میدهیم و ز راه اوفتادهایم **
چون لاله، می مبین و قدح در میان کار
این داغ بین که بر دل خونین نهادهایم
گفتی که حافظ، این همه رنگ و خیال چیست
نقش غلط مبین که همان لوح سادهایم **
** این ابیات در آواز نیامده است.
برای دانلد به ادامه مطلب بروید: