آیا کسی نیست مرا یاری کند؟؟؟
آیا کسی نیست مرا یاری کند؟؟ عاشورا هم گذشت و ما باز هستیم!باز هستیم و بودنمان هم مثل نبودنمان شده!از خون مصطفی کریم بیگی های که ریخته شد تا عاشورایی که بیشتر به یک کارناوال شبیه است تا یادبودی بر مردی که گفت:«اگر دین نداری،لااقل آزاده». اما ما حتی فریاد:«آیا کسی نیست مرا یاری کند» او را نشنیدیم،چه برسد به پیامی که عقیده من،والاترین جمله جهان است،در بر دارنده کل فرهنگ عاشورا و کل اسلام است؛ما فریاد های مادر مصطفی بیگی را شنیدیم که می گفت:«چرا پسر من که فقط دنبال آزادی بود باید صبح عاشورا از خونه اره بیرون و بعد ندونم که چرا،کجا،چطور و برای چی مرده» اما حتی برایمان ارزشی نداشت،ما حتی پیامی را حسین فریاد زد نشنیدیم،شاید توانایی شنیدن نداشتیم!؟ما فقط بهترین لباسهایمان را پوشیدیم،بهترین عطرمان را زدیم،آمدیم که برای جنس مخالف خوش جلوه کنیم،ما عاشورا را نفهمیدیم،حتی ندیدیم و نشنیدیم. حسین(ع) اگر آزاد نبود،آزاده بود. آزادگی را کسی نمیتواند سلب کند،آزادگی در درون ماست. ما اگر آزاد نیستیم،آزاده هم نیستیم. این تقصیر دیکتاتور ها نیست،تقصیر هیچ کس نیست،این تقصیر خودمانست! ما شیعه نیستیم؛ما مسلمان نیستیم؛ما اصلا انسان نیستیم؛انسانیتمان را فراموش کردیم. انسانیت در مسلمان بودن نیست!از تعداد مو های سرمان فراترند غیر مسلمانانی که کربلا را بهتر از من مسلمان شیعه ی معتقد فهمیدند!حرمتش را نشکستند!در روز شهادت اشرف اولاد آدم سعی در والا بردن مقام انسان داشتند،سعی در دریافت پیام عاشورا. ما نه پیام عاشورا را دریافتیم نه آزاده بودیم،نه در راه آزادی تلاش کردیم،نه حتی حرمت انسانیت را نگه داشتیم. اگر دیکتاتور ها بر ما غلبه کردند،برای این است که ما مقصریم. بقول یکی از دوستانم،این دختر پسر ها که همش درگیر همند ،می خواهند انقلاب کنند؟؟حالا انقلاب نه،میخواهند تغییر ایجاد کنند؟ ما فقط زنده ایم، ما انسان نیستیم!