بعضی از دوستان در مورد ادامه داستان «هنوز چند ثانیه مانده بود» سوال کردند و من هم متعاقبا از نویسنده خواستم که ادامه داستان رو بهم بده و اون در جواب گفت: نویسنده داستان خیلی وقته که دیگه قلمش شکسته.... صفحه کلیدش هم شکسته... اینقدر که بی مهری دیده دلش هم شکسته... ولی قراره طوفان به پا کنه... یه روز میاد و اون روز اگه بیاد... صد زلزله بر خیزد...آنگاه که برخیزد...
به هر حال ما که از جواب این دوستمون سر در نیاوردیم و ازش خواستیم که یه جواب سر راست بده و مار ور نپیچونه که گفت:
ایشال... تا یه مدت دیگه بقیشو می نویسه...هر چند که هیچکی نخوندش...
ما هم به این امید که اون این داستان رو تموم کنه منتظیر میمونیم...از شما هم در خواست می کنیم که:لطفا صبر کنید |