بازآ ...



سیاوش قمیشی...صدایی جاودان...

...


باز آ...


خرسند شدیم از اینکه امروز ، رنگی دگر است نه رنگ دیروز


تا شب نشده رنگ دگر شد ، گفتند از این نکته هزار نکته بیاموز

فریاد زدیم که چرخ گردون ، لیلاتو نداده ای به مجنون

فریاد برآمد آنکه خاموش ، کم داد اگر نگیرد افسون

خاموش شدیم و در خموشی ، رفتیم سراغ می فروشی

فریاد زدیم دوای ما کو ؟ گویند دواست باده نوشی

هشیار نشد مگر که مدهوش ، این بار گران بگیرم از دوش

آرام کنار گوش ما گفت : " این بار گران ، تو مفت مفروش "

از خود به کجا شوی تو پنهان ، از خود به کجا شوی گریزان

بیداری دل چنین مخوابان ، سخت آمده است مبخش آسان

هشیار شدیم از این که هستیم ، رفتیم و در میکده بستیم

با خود به سخن چنین نشستیم ، ما باده نخورده ایم و مستیم ؟


مسجد سر راه از آن گذشتیم ، بر روی درش چنین نوشتیم

" در میکده هم خدای بینی ، با مرد خدا اگر نشینی "