چرا این روزا ثابت کردن حرف حق اینقدر سخته!؟
وقتی حرف حقتو میزنی،از هر طرفی بهت هجوم میارند و کاسه کوزتو میریزند به هم.انگار نه انگار که خودشون می دونند که تو حقی ولی میگند که ما نمی خوایم حق باشیم ،به تو چه؟؟؟؟
اگه بخوای باهاشون گلاویز بشی که فایده ای نداره،باید ساکت باشی و آروم پیش بری!!!
اینقدر هم تعدادشون زیاده که به خودت شکی می کنی که نکنه تو داری اشتباه میکنی و اونا حقند...
ولی یه چیزی تو درونت بهت امیدواری میده ...
باید صبر کنی و آهسته و پیوسته بری جلو...حتا اگه زدند تو سرت...حتا اگه طرفت سنگ پرتاب کردند و حتا اگه کشتنت...
ولی تو نباید بمیری...باید عمر نوح رو داشته باشی وصبر عیوب رو....تازه شاید بتونی حرفتو ثابت کنی...شاید!
ولی میدونی که قرآن اونا رو «فی ذلال مبین» خطاب کرده و به تو نصیحت می کنه که استوار باشی...
و همین بهت دلگرمی و آرامش میده...فقط قر آن که به من آرامش میده...همین
چون فکر می کنم که وقتی میگه « و پس از هر آسانی سختی استو پس از هر سختی آسانی» داره درسته می گه ....
چون خدا که به هر حال میدونه دیگه که اینو میگه.
پس بازم صبر می کنیم...
و منتظر می مونیم، کاشکی بیاد،شاید که بیاد....ولی میدونم که میاد...مطمئنم...
سلام به همه دوستان عزیز تر از عزیزم...
پیرو یه سری تغییرات درونی که ئر من شکل گرفته و قراره ادامه هم پیدا کنه،اسم این وبلاگ رو از ایران من به (در جستوجوی خوشبختی...)تغییر دادم تا یکم وبم شخصی تر بشه و برگرده به خودم...
به هر حال فکر کنم که اینطوری بهتر باشه...
تا چند روز آینده اگه خدا خواست یه site header خوب هم طراحی می کنم و میزارم بالاش...
وبم یکم شخصی تر بشه...
به امید خدا شما هم همکاری کنید...
بازم سر بزنید....
یه روز باران می بارد ...
و تو می فهمی که باران ...
ارزشش را دارد ...
تا برایش روز ها از پس هم...
صبر کنی.
و آن لحظه چه زیباست که تو...
که تو بارانی شوی...
و بباری و دلت را بدهی...
به ابری که سبک می شود و می رود و ...
می رسد تا به خدا...
و منم منتظرم تا برسی تا به خدا...
تا برسم تا به خدا...
و خدا شاهد خلوت هامان باشد ...
خلوت ها مان با هم...
بعضی از دوستان در مورد ادامه داستان «هنوز چند ثانیه مانده بود» سوال کردند و من هم متعاقبا از نویسنده خواستم که ادامه داستان رو بهم بده و اون در جواب گفت:
نویسنده داستان خیلی وقته که دیگه قلمش شکسته....
صفحه کلیدش هم شکسته...
اینقدر که بی مهری دیده دلش هم شکسته...
ولی قراره طوفان به پا کنه...
یه روز میاد و اون روز اگه بیاد...
صد زلزله بر خیزد...آنگاه که برخیزد...
به هر حال ما که از جواب این دوستمون سر در نیاوردیم و ازش خواستیم که یه جواب سر راست بده و مار ور نپیچونه که گفت:
ایشال... تا یه مدت دیگه بقیشو می نویسه...هر چند که هیچکی نخوندش...
ما هم به این امید که اون این داستان رو تموم کنه منتظیر میمونیم...از شما هم در خواست می کنیم که:لطفا صبر کنید
نظر بزارید....خیلی بهم کمک می کنه...
یکی از خوشحال کننده ترین چیز های دنیا اینه که وارد سیستم بلاگ اسکای میشی و اون بقل نوشته:
جدیدترین نظرات(10)
چی میشه یه همچین حالی به من هم دست بده
البته بگم بد ترینش هم اینه که از این 10 تا 9 تاش تبلیغاتی باشه و 1 هم بهت بد و بیرا گفته باشه...
یه مدته که تو دلم یه چیزی مونده...
نمیدونم چیه؟؟؟
خستگیه؟؟؟
تنهاییه!!
غمه؟؟
یه چیه؟!
ولی هر چی که باشه...
از پا درش میارم...
شما هم دعا کنید
البته اگه شمایی باشه.
خلاصه...
ماجرای اون خاک مرده و وبلاگ و بازدید هام یادتون هست؟؟؟
هنوز هم مونجوریه ها!!!
هیچ بازدیدی ندارم...
کسی داروی زد خاک مرده نداره؟؟؟؟
اگه داره کامنت بده...
ممنون
دوستانی که نتونستند شاهکار عباس معروفی(فریدون سه پسر داشت) رو دانلود کنند ،می تونند به وبگاه زیر برند تا به صورت html اون رو save کنند.
وبگاه اصی کتاب:
مجموعه اشعار فریدون مشیری + دانلود
امروز مجموعه اشعار فریدون مشیری رو میزارم...
امیدوارم که لازم به توضیح نباشه.... ولی اگه توضیح بیشتر می خواید به
اینجا رجوع کنید
از معروفترین اضعارش میشه به کوچه اشاره کرد:
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم...
همه سر چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از عمق وجودم....شدم آن عاشق دلخسته که بودم.
...
البته فکر کنم که یه جاهایی از شعرش رو اشتباه نوشتم...چون یادم نمیاد
دانلود در بقیه مطلب
ادامه مطلب ...انگاری خاک مرده ریختن تو وبلاگم...
یه مدت هیچکی سری بهم نمی زنه...حتی دوستای قدیمی...
چی میشه اگه از منم یاد کنند؟؟؟؟؟؟
با این وضعیت این قلم شکسته رو میزارم زمین و بی خیال وبلاگ نویسی می شم و به روز های خوب گذشته بر فکر می کنم که وبم روزی 2000 نفر بازدید داشت...
اصلا چرا میگند خاک مرده؟؟؟
مگه خاک مرده چه خاصیتی داره؟؟؟
نمیدونم و الان هم ساعت 3 بعد از نیمه شبه و حوصله ندارم در موردش فکر کنم...
فقط می خوام کتاب «سمفونی مردگام»-عباس معروفی- رو تموم کنم...همین
خواسته زیادیه؟؟؟
فکر نکنم!
عزت زیاد...
شب خوش!.
دوستان با عرض پوزش
یه مدت تعطیله...
ولی بر میگردم...
راستی ما از این سه شنبه ها هم جمایت می کنیم...
دوستان ما رو پشتیبانی کنند...