در جستوجوی خوشبختی

من حرف خودمو می زنم

در جستوجوی خوشبختی

من حرف خودمو می زنم

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟

باز هم همه چیز داره بر می گرده به حال اولش و زندگی ادامه داره...

هر مشکلی که پیش اومد رو دارم حل می کنم و باز هم دارم همه چیز رو درست می کنم ولی بعضی چیزا درست بشو نیستند...

زندگی ادامه داره ولی نمیشه همه چیز رو از نو ساخت...

این دورغه که میگند که انسان میتونه همه چیز رو تغییر بده...حتا اگه خیلی زرنگ هم باشی بازم نمی تونی بعضی چیزار و تغییر بده...

حتا اگه خودت 180 درجه برگدردی،بقیه چی؟؟؟؟

اونا رو که نمیشه تغییر داد،میشه؟

حتا اگه اونا رو هم بشه تغییر داد،پل های خراب شده پشت سرشون و پشت سرمون چی؟؟؟میشه اونا رو دوباره ساخت؟؟؟

اگه بشه ساخت هم مثل اولشون نمیشند...بهتر از اولشون هم همیشند...بدتر میشند...مطمئنم که بد تر میشند...

امکان نداره که زمان به عقب برگرده و همه چیز مثل اولش بشه...

نمی دونم چرا همیشه گذشته بهتر از امروزه؟؟؟چرا دیروز هواش صافتر از امروز بود؟؟؟چرا بارون هاش دلچسب تر بود؟؟؟چرا مردمش ساده تر بودند؟؟؟چرا اینقدر پیچیده نبودند؟؟چرا همه باردر خواهر بودند؟؟؟چرا الان نیستند؟؟؟چرا وقتی هرچی جلوتر میریم،دنیا پیچیده تر میشه؟؟؟؟روابط و احساسات درهم برهم تر و خرابتر میشه؟؟؟؟چرا نمیشه هرکی حرف دلشو بزنه؟؟؟؟هرکر،هرچی رو که بخواد فریاد کنه؟؟؟؟

چرا نمیشه هرکی غبار روی دلشو با صدای بلن بتکونه؟؟؟

چرا همه یه شکل فکر نمی کنند؟؟؟چرا فکر ها متفاوتند؟؟؟چرا این تفاوت ها باعث جنگ میشه؟؟؟چرا جنگ باعث خرابی همه چیز میشه؟؟؟چرا ما همش داریم میجنگیم؟؟؟؟

چرا با هم بازی می کنیم؟؟؟این بازی هامون واسه چیه؟؟؟

چرا صادق نیستیم؟؟؟؟؟چرا صادق نیستیم؟؟؟؟چرا حرف دلمون رو راحت نمیگیم؟؟؟

 

چرا یکی نیست که به چرا های من جواب بده؟؟؟؟؟؟؟

 

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد